گریه بر زهرا...
گل، بر من و جوانی من گریه میکند
بلبل به خسته جانی من گریه میکند
از بس که هست غم به دلم، جای آه
نیست مهمان به میزبانی من گریه میکند
از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه میکند
گل های من هنوز شکوفا نگشته اند
شبنم به باغبانی من گریه می کند
در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری،بر این جوانی من گریه میکند
گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه می کند
این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهره ی خزانی من گریه می کند
فردا مدینه نشنود آوای گریه ام
بر مرگ ناگهانی من گریه می کند