مرد و زن نشسته اند دور ِ سفره…
مرد قاشقش را زودتر فرو می برد توی كاسه سوپ و زودتر میچشد طعم غذا را و زودتر میفهمد كه دستپخت همسرش بی نمک است…
و اما زن چشم دوخته به او تا مُهر تاييد آشپزی اش را از چشم های مردش بخواند…
و مرد كه قاعده را خوب بلد است، لبخندی ميزند و می گويد :
“چقدر تشنه ام !”
زن بی معطلی بلند میشود و برای رساندن ليوانی آب به آشپزخانه ميرود.
سوراخ های نمكدان سر ِ سفره بسته است و به زحمت باز می شوند و تا رسيدن ِ آب فقط به اندازه پاشيدن ِ نمك توی كاسه زن فرصت هست برای مرد.
زن با ليوانی آب و لبخندی روی صورت برميگردد و می نشيند…
مرد تشكر می كند، صدايش را صاف می كند و ميگويد:
” می دونستی كتاب های آشپزی رو بايد از روی دستای تو بنويسن؟ “
و مرد بارضایت سوپ بی نمک را می خورد…
وزن سوپ با نمکش را با لبخند میخورد…
میدونید این زن خوشبخت کی بود ؟
همسر امام خمینی رحمه الله علیه
آخرین نظرات