????
علامه حسن زاده:
معاويه بن ابى سفيان ، زمانى كه عبدالله بن ابى محجن ثقفى به او مى گويد:
من از نزد آن نادان و ترسوى بخيل ، يعنى پسر ابوطالب نزد تو آمده ام ،
در جوابش مى گويد:
تو ديگر كه هستى ؟
آيا مى دانى چه مى گويى ؟!
اما اين كه گفتى او نادان است ،
به خدا قسم ! اگر زبان و عقل تمام مردم يكى شود، زبان على ، با آن برابرى كند
و اين كه گفتى :
او ترسوست ، مادرت به عزايت بنشيند!
آيا كسى را سراغ دارى كه با او جنگيده و جان خود را از دست نداده باشد؟!
و بالاخره ، اين كه او را بخيل خواندى ،
به خدا قسم ! اگر او را دو خانه باشد؛ يكى از طلا و يك از كاه ،
خانه طلايى اش را قبل از خانه كاهى ، مى بخشد!
ثقفى چون چنين شنيد، گفت :
پس چرا با او مى جنگى ؟
معاويه پاسخ داد:
براى خون عثمان ، و اين انگشتر كه در دست هر كه رود، به او مقام و ارزش ، و به اهل و عيالش ، آسايش و فراخ بالى و ثروت دهد.
ثقفى كه اين سخن را از او مى شنود، سپس بازگشته و به على عليه السلام مى پيوندد و خطاب به ايشان عرض مى كند:
مرا در گناه خود واگذار كه نه به دنيا رسيدم و نه به آخرت !
على عليه السلام خنديده ، مى فرمايد:
انت منها على راس امرك و انما ياخذ الله العباد باحد الا مرين .
منبع:رساله امامت ، علامه حسن زاده ص 143 - 142.
میلاد امیرمومنان علی علیه السلام و روز مرد گرامی باد…
التماس دعا…
آخرین نظرات