پله ی صعود یا سقوط...
?گوزنی بر لب آب چشمهای رفت تا آب بنوشد.
عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد.
اما شاخهای بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید،
صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخهایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند سررسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که از آنهاناخشنود بودم نجاتم دادند،
اما شاخهایم که به زیبایی آنها میبالیدم گرفتارم کردند!
? برداشت
چهبسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گلهمندیم، پلهی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایهی سقوطمان …!!!
آخرین نظرات