شوخی نبودکه،شب عروسی بود!!
همان شبی که هزارشب نمیشود…
همان شبی که همه به هم محرمند…
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمامی مردان داخل تالارکه نه،به تمام مردان شهرمحرم میشود!
این را ازفیلم هایی که درفضای سبزداخل شهرمیگیرند فهمیدم!!
همان شبی که فراموش میشود”عالم محضرخداست"…
آهان یادم آمد…
این تالار محضر خدا نیست…تامیتوانید معصیت کنید!!
همان شبی که داماد هم آرایش میکند…
همه وهمه آمدندحتی خان دایی…
اما ای کاش امام زمانمان هم می آمد،حق پدری دارند بر ما…
مگرمیشود او نباشد؟!
برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود…
به تالارکه رسید سر در تالار نوشته بودند:
“ورود امام زمان ممنوع!!”
دورترها ایستاد وگفت دخترم عروسیت مبارک ولی…
ای کاش کاری میکردی تامن هم میتوانستم بیایم…
مگرمیشود شب عروسی دختر،پدرنیاید؟!
من آمدم اما…
گوشه ای نشست وبرای خوشبختی دخترکش دعاکرد…
چه ظالمانه یادمان میرودکه هستی!
ماکه روزیمان راازسفره تومیبریم ومیخوریم،باشیطان میپریم ومی گردیم…
میدانم گناه هم که میکنیم،بازدلت نمی آید نیمه شب درنمازدعایمان نکنی…
اشتباه میکنند…این روزها نه مانتوهای تنگ و جلو باز مد است نه ساپورت های رنگاوارنگ…
نه انواع شلوارهای پاره و مدل های موی غربی و نه ساق دوش و نه روابط نا مشروع و دزدی…
این روزها فقط در آوردن اشک مهدی فاطمه (عج) مد شده!!
اللهم عجل لولیک الفرج…
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا…
برچهره دل ربای مهدی صلوات…
آخرین نظرات