? کتاب مشهور آسمان(خاطراتی از استاد علی صفایی حائری):
آقایی تعريف كرد كه يك بار شهيد محسن حقبين* نزد استاد آمده و گفته بود: چگونه است كه وقتى نزد ديگران هستيم، از ما تعريف مىكنند و به به و چه چه مىگويند! اما وقتى كه نزد شما مىآييم، خود را بدهكار هم مىبينيم و كولهبارى از گناه بر دوش خود احساس مىكنيم؟
استاد فرمود: گاهى مىخواهى ماشين را عرضه كنى و بفروشى در اين جا پيوسته تعريف مىكنى كه تازه رنگ زدهام. فلان قطعهاش را عوض كردهام و… ولى وقتى مىخواهى سفر كنى، از عيب احتمالى هم نمىگذرى.
در تعبيرى ديگر مىگفت: گاهى مىخواهى پيش دكتر بروى، آن وقت مرضهاى احتمالى را هم مىگويى؛ چرا كه قصد تو درمان است. ما نمىخواهيم خودنمايى و خودفروشى كنيم و تعريف و تمجيد با مقصد تربيت و خودسازى، هماهنگ نيست.
در دعايى از امام صادق(ع) آمده: «اللهم لاتخرجنى من التقصير »؛ خدايا مرا از اين احساس كه خود را مقصر بدانم بيرون مبر!
______________
*اين شهيد با حاج شيخ ارتباط زيادى داشت و كارهاى زيادى هم انجام داد. او در دوره شاه اسلحه زيادى به مبارزان رساند و از اعضاء فعال براى كميته استقبال امام(ره) بود.
آخرین نظرات