مرحوم كلينى به سند از عمر بن حنظله روايت مىكند كه : « از امام صادق ( ع ) پرسيدم : درباره دو نفر از ما ( شيعيان ) كه در باب « دين » و « ميراث » نزاعى دارند ، آن گاه به نزد سلطان يا قاضيان ( قضات حكومتهاى جور ) جهت حل آن مىروند . آيا اين عمل جايز است ؟ حضرت فرمود : هر كس در موارد حق يا باطل به آنها مراجعه كند ، در واقع به سوى طاغت گرفته و از طاغوت مطالبه قضاوت كرده است از اين رو آنچه بر اساس حكم او ( كه خود فاقد مشروعيت است ) دريافت مىدارد ، به باطل اخذ نموده است هر چند در واقع حق ثابت او باشد زيرا آن رابر اساس حكم طاغوت گرفته است ، در حالى كه خداوند امر فرموده است : كه بايد به طاغوت كافر باشند ( و آن را به رسميت نشناسند ) . خداوند متعال مىفرمايد : يريدون ان يتحاكموا الى الطّاغوت و قد امروا انيكفروا به آنگاه عمر بن حنظله مىپرسد : پس در اين صورت چه بايد كنند ؟ امام ( ع ) فرمود : بايد به كسانى از شما ( شيعيان ) كه حديث و سخنان ما را روايت مىكنند و در حلال و حرام ما به دقت مىنگرند و احكام ما را به خوبى باز مىشناسند ( عالم عادل ) مراجعهكنند و او را به عنوان حاكم بپذيرند . من چنين كسى را بر شما حاكم قرار دادم . پس هرگاه به حكم ما حكم كند و از او پذيرفته نشود ، حكم خدا كوچك شمرده شده و مارد شده ، و آن كه ما را رد كرده و آن كه ما را رد كند ، خدا را رد كرده است و چنين چيزى در حد شرك به خداونداست . » اين حديث از جهت سند معتبر و مورد قبول فقهاى شيعه است . دلالت اين حديث بر ولايتفقيه : مقبوله عمر بن حنظله ، مشتمل بر دو توصيه ايجابى و سلبى است : . 1 از يك طرف امام صادق ( ع ) مطلقا مراجعه به سلطان ستمگر و قاضيان دولت نامشروع را حرام مىشمرد و احكام صادره از سوى آنها را - اگر چه صحيح باشد - فاقد ارزش و باطل مىداند . . 2 از طرف ديگر ، جهت رفع نيازهاى اجتماعى و قضايى شيعيان را بر فقهاى جامعالشرايط ، مكلف مىسازد . . 3 عبارت فانى قد جعلته عليكم حاكما او را حاكم بر شما قرار دادم با وضوح و روشنى ، نصب فقيه عادل بر حكومت و مرجعيت در همه امور سياسى ، اجتماعى و قضايى به دستمىآيد . هر چند ظاهر پرسش در روايت ، مسئله منازعه و قضاوت است ليكن آنچه جهت و ملاك عمل است ، پاسخ امام ( ع ) است و سخن آن حضرت عام است ، خصوصا جمله فانى قد جعلته عليكم حاكما با توجه به واژه « حاكم » - كه دلالت بر حكومت دارد - نسبت به ساير مسائل و شئون حكومتى تعميم يافته و شامل آنها نيز مىشود . البته قرائن واضح و روشن ديگرى نير در پاسخ امام ( ع ) وجود دارد از جمله استناد به آيه شريفه و منع از مراجعه به طاغوتها به طور كلى از طرف ديگر امام ( ع ) در صدر روايت ، دادخواهى و مراجعه به سلطان و قضات حكومتى را حرام شمرده ، حكم آنها را باطل مىداند ، حتى اگر قضاوت آنها عادلانه و به حق باشد زيرا اصل اين نظام حكومتى در نگاه قرآن و اهل بيت ( ع ) مردود است و انحصارا مراجعه به حكومت مشروع كه انتصاب از ناحيه شارع مقدس است ، مورد توصيه و تكليف امام قرار گرفته است . امام راحل ( ره ) در كتاب « ولايت فقيه » در تفسير و تبيين روايت عمر بن حنظله چنين مىنگارد : « همان طور كه از صدر و ذيل اين روايت و استشهاد امام ( ع ) به آيه شريفه به دست مىآيد ، موضوع سؤال ، حكم كل بوده و امام هم تكليف كلى را بيان فرموده است و عرض كردم كهبراى حل و فصل دعاوى حقوقى و جزائى ، هم به قضات مراجعه مىشود و هم به مقامات اجرايى و به طور كلى حكومتى رجوع به قضات براى اين است كه حق ثابت شود و فصل خصومات و تعيين كيفر گردد و رجوع به مقامات اجرايى براى الزام طرف دعوا به قبول محاكمه يا اجراى حكم حقوقى و كيفرى ، هر دو است لهذا در اين روايت از امام ( ع ) سؤال مىشود كه آيا به سلاطين و قدرتهاى حكومتى و قضات رجوع كنيم ، حضرت در جواب ، از مراجعه به مقامات حكومتى ناروا - چه اجرايى و چه قضايى - نهى مىفرمايند ، دستور مىدهند كه ملت اسلام در امورخود نبايد به سلاطين و حكام جور و قضاتى كه عمال آنها هستند ، رجوع كنند هر چند حق ثابت داشته باشند و بخواهند براى احقاق و گرفتن آن اقدام كنند . مسلمان ، اگر پسر او را كشتهاند يا خانهاش را غارت كردهاند ، باز حق ندارد به حكام جور براى دادرسى مراجعه كند . همچنين اگر طلبكار است و شاهد زنده در دست دارد ، نمىتواند به قضات سرسپرده و عمال ظلمه مراجعه نمايد . هر گاه در چنين مواردى به آنها رجوع كرد ، به « طاغوت » ، يعنى قدرتهاى ناروا روى آورده است و در صورتى كه به وسيله اين قدرتها و دستگاههاى ناروا به حقوق مسلّم خويش نايل آميد ، فانما يأخذه سحتا و ان كان حقا ثابتات له به حرام دست پيدا كرده و حق ندارد در آن تصرف كند . . . . اين حكم ، سياست اسلام است . حكمى است كه سبب مىشود مسلمانان از مراجعه به قدرتهايناروا و قضاتى كه دست نشانده آنها هستند ، خوددارى كنند تا دستگاههاى دولتى جائر و غير اسلامى بسته شوند ، و راه به سوى ائمه هدى ( ع ) و كسانى كه از طرف آنها حق حكومت و قضاوت دارند ، باز شود . مقصود اصلى اين بوده كه نگذارند سلاطين و قضاتى كه از عمّال آنهاهستند ، مرجع امور باشند و مردم دنبال آنها بروند . . . بنابر اين تكلف ملت اسلام چيست ؟ و در پيش آمدها و منازعات بايد چه كنند و به چه مقامى رجوع كنند ؟ قال : ينظران من كان منكم ممن كان روى حديثنا ونظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا در اختلافات به راويان حديث ما كه به حلال و حرام خدا - طبق قاعده - آشنايند و احكام مارا طبق موازين عقلى و شرعى مىشناسند ، رجوع كنند ، ( ولايت فقيه ، صص 80 - 77 ) « . . . اين فرمان كه امام ( ع ) صادر فرموده ، كلى و عمومى است همان طور كه حضرت اميرالمؤمنين ( ع ) در دوران حكومت ظاهرى خود ، حاكم و والى و قاضى تعيين مىكرد و عموم مسلمانان وظيفه داشتند كه از آنها اطاعت كنند و تعبير به « حاكما » فرموده تا خيال نشود كه فقط امور قضايى مطرح است و به ساير امور حكومتى ارتباطى ندارد غير از صدر و ذيل روايت و آيهاى كه در حديث ذكر شده ، استفاده مىشود كه موضوع ، تنها تعيين قاضى نيست كه امام ( ع ) فقط نصب قاضى فرموده باشد و در ساير امور مسلمانان تكليفى معين نكرده و در نتيجه ، يكى ازدو سؤالى را كه مراجعه به دادخواهى از قدرتهاى اجرايى ناروا بوده بلا جواب گذاشته باشد . اين روايت از واضحات است و در سند و دلالتش وسوسهاى نيست . جاى ترديد نيست كه امام ( ع ) فقها را براى حكومت و قضاوت تعيين فرموده است . بر عموم مسلمانان لازم است كه از اين فرمان امام ( ع ) اطاعت نمايند » ، ( همان ، ص 102 - 106 ) . نتيجه استدلال اين است كه فقهاى جامع الشرايط علاوه بر منصبهاى ولايت در افتاء ، اجراى حدود ، اختيارات قضايى ، نظارت بر حكومت و امور حسبيه ، در مسائل سياسى و اجتماعى نيز ولايت دارند و اين مناصب و اختيارات ، از اطلاق ادله ولايت فقيه استفاده مىگردد . بديهى است امام ( ع ) شخص معينى را به حاكميت منصوب نكرده است بلكه به صورت عام تعيين نموده است . اطاعت از حاكمى كه به نصب عام از جانب معصوم ( ع ) نصب شده ، واجب است و عدم پذيرش حكم وى به مثابه عدم پذيرش حكم معصوم ( ع ) مىباشد .
موضوع: "احادیث"
?پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله:
انَّما جَعَلَ اللّهُ الأضحى لِشبَعِ مَساكِينِكُم مِنَ اللَّحمِ فَأطعِمُوهُم ؛
?خداوند عيدقربان را برنهاد تا مستمندان از گوشت سير شوند؛ پس از گوشت قربانى به ايشان بخورانيد.
?ثواب الأعمال، ص۵۹
?سَمِعَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) يَوْمَ عَرَفَةَ سَائِلًا يَسْأَلُ النَّاسَ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ أَ غَيْرَ اللَّهِ تَسْأَلُ فِي هَذَا الْيَوْمِ إِنَّهُ لَيُرْجَى لِمَا فِي بُطُونِ الْحَبَالَى فِي هَذَا الْيَوْمِ أَنْ يَكُونَ سَعِيداً.
امام زین العابدین(ع) در روز عرفه صدای گدایی را شنید که در حال درخواست از مردم بود، به او فرمود: وای بر تو آیا در چنین روزی از غیر خدا درخواست میکنی همانا امید است که جنینهایی که امروز در شکم زنان باردار است خوشبخت (عاقبت به خیر) شوند.
? منلایحضرهالفقیه، ج۲، ص۲۱۱
وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ فَهَذِهِ التِّجَارَةُ الْمُرْبِحَة (1)
عبدالله بن مسعود میگوید: به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم عرض کردم:
پدر و مادرم فدای شما! من چگونه برای آخرتم تجارت کنم و برای قیامتم چه کاری انجام دهم تا سود ببرم؟ «کَیْفَ لِی بِتِجَارَةِ الْآخِرَةِ».
حضرت در جواب فرمودند: هیچگاه زبانت را از ذکر خدا راحت نگذار! یعنی، ساکت ننشین! در حال راه رفتن هم ذکر خدا بگو! «فَقَالَ لَا تُرِیحَنَّ لِسَانَکَ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ». این یک مطلب کلّی بود که حضرت فرمودند.
سپس حضرت چهار ذکر به او یاد دادند. فرمودند بگو: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ».
ذکر اوّل تنزیه خداوند است، «سُبْحَانَ اللَّهِ».
ذکر دوم تحمید و ستایش خدا است، «الْحَمْدُ لِلَّهِ».
ذکر سوم اعتراف به توحید و مسأله وحدانیّت خداوند است، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
و ذکر چهارم تکبیر است، «اللَّهُ أَکْبَرُ».
حضرت فرمودند: این چهار ذکر را دائم بگو! بیکار ننشین! بعد فرمودند: این برای آخرت تو تجارتی سودمند است، «فَهَذِهِ التِّجَارَةُ الْمُرْبِحَة».
ما اوقات بسیاری را در شبانه روز به حسب ظاهر صحبت نمیکنیم. این وقتهای خالی را با ذکر الهی پر کنید نه با سخنان بیهوده! حتّی در حال راه رفتن هم ذکر بگویید.
این ذکری که حضرت به آن شخص آموزش دادند، یک مجموعه است، جامعیّت دارد. یکی از این اذکار را هم بگویید کافی است. لازم نیست که هر چهار ذکر با هم باشند. مثلاً «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، ذکر توحیدی و ذکر خفی است، چون کسی متوجّه نمیشود، به خلوص هم نزدیکتر است. ذکر استغفار هم همینطور است، «اتوبُ إلَی اللهِ».
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم وقتی میخواستند استغفار کنند «اتوبُ إلَی اللهِ» میگفتند. در روایات متعدّد از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام داریم که میفرمودند: حضرت وقتی استغفار می کردند، «اتوبُ إلَی اللهِ» میگفتند.
مسلمان شدن یک کشیش مسیحی که از علم امام تعجب کرد
✋این الفاظ رو بدونید بعد مطلب روبخونید
?راهب مسیحی:عالمان مسیحی که ادعای اشراف بر کائنات و ستارگان را دارند
?دیر:خانه و مسکن راهب ها که بیرون از شهر ساخته میشود
? در راه جنگ نهروان، لشکر امیرالمؤمنین علی علیه السلام از دیری می گذشتند، پیر ترسا (راهب مسیحی) بر بالای دیر بود، نعره زد که ای لشکر! پیشوای خود را بگویید نزدم آید؛ به امام این خبر را رساندند، امام به طرف راهب آمد، وقتی نزدیک شد، راهب عرض کرد: ای سرور لشکر! کجا می روی؟!
? امام فرمود: به جنگ دشمنان دین. عرض کرد: در همین جا توقف کن و لشکر خود را بفرما که متوجه جنگ مخالفان نشوند که ستاره مسلمانان به خوشبختی نیست و این ساعت طالع ندارد؛ چند روز صبر کنید تا کوکب سعد شود، آن وقت حرکت کنید که پیروز خواهید شد.
? امام فرمود: تو که دعوی علم آسمانی می کنی، مرا از سیر فلان ستاره خبر ده؟ عرض کرد: اسمش را نشنیدم؟!
امام سئوال از ستاره دیگری کردند، باز ندانست؛ فرمود: تو از آسمانها علم نداری، از احوال زمین می پرسم؛ آن جا که ایستاده ای، می دانی در زیر پای تو چه چیزی مدفون است؟ عرض کرد: نمی دانم.
? فرمود: ظروفی است و فلان عدد، دینارهای سکه دار و نقش دار در آن می باشد.
? عرض کرد: از کجا می فرمایی؟ فرمود: رسول خدا مرا خبر داده است. حتی فرموده: تو با این قوم نهروانیان می جنگی از لشکر توده نفر کشته و از لشکر دشمن، کمتر از ده نفر فرار کنند.
راهب، متحیر شد و تعجب کرد؛ امام فرمود: زیر قدم او را حفر کنید؛ پس از کندن آن ظروف و دینارها که نشانی هایش را امام فرمود یافتند؛ پس از مشاهده صدق کلام امام، راهب به دست و پای حضرت افتاد و مسلمان شد و سپس حضرت متوجه نهروان گردید.
#الکی نیست که شعارش این بود من به راه های اسمان اگاهترینم حتی از راه های زمینی هم بیشتر
#واینکه تا من زنده هستم هرچه سوال دارید بپرسید که با فقدان من این منافقان پاسخی برای سوالات شماها نخواهند داشت
? شرح نهج_البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۴ ص ۹۸
آخرین نظرات