قربونِ گنبدی که خیلی غریب و با صفاست ضریحش همسایه ی کرب و بلای عاشقاست تو امامِ کاظم و باب الحوائجِ منی پای روضه هات داری به قلبم آتیش میزنی * * * اشک چشمِ من روونه از بهونت آقا جون یه گدا اومده امشب درِ خونت آقا جون اگه تو ردّم کنی بی سر و… بیشتر »
آرشیو برای: "اردیبهشت 1395"
آئینهً اندیشه نمایی تو معلم بخشنده ترین بعد ِ خدایی تو معلم
در رهگذر ِ شب زدگان مشعل ِ نوری بر گمشدگان ً راهنمایی تو معلم
از طایفهً علمی و از مردم ِ ایثار افرشتهً بی چون وچرایی تو معلم
بر لوح ِ سخن سنجی ِ تو حرف ِ کجی نیست عاری ز ِ کژی ها و خطایی… بیشتر »
استاد گرامی...
تو را چه بنامم که اگر پرتو رویت نبود جهان از فروغ و روشنی تهی می شد...
این دست نقش آفرین توست که نور را رقم می زند...
اندیشه ات بلند و روزت طلایی باد...
استادان عزیزم...
هر چه آسمان را رصد می کنم هیچ ستاره ای را به درخشش شما… بیشتر »
خواب بودم، خواب دیدم مرده ام بی نهایت خسته و افسرده ام تا میان گور رفتم دل گرفت قبر کن سنگ لحد را گل گرفت روی من خروارها از خاک بود وای، قبر من چه وحشتناک بود
بالش زیر سرم از سنگ بود غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت سوره… بیشتر »
شلوار لــــــی را برایمان فرستادند...
اول زیاد هم بــــد نبود! بعد شد آفــــت غیرت و حیا! پسرانه اش از بالا کوتاه شـــد و دخترانه اش از پایین! چادر شــد مانتو های بلند... مانتو ها ذره ذره آب رفت! حالا دیگر باید آن را بلــــــــــوز نامید! چادر… بیشتر »
آخرین نظرات