ممكن است گفته شود: تعظيم و تكريم آن گاه پاداش به شمار مى رود كه از سوى خداوند و در آخرت باشد در حالى كه تكريم مورد بحث از طرف مؤمنان و مربوط به دنياست.
در پاسخ مى توان گفت تعظيم امام اگر چه از سوى مؤمنان و وظيفه آنهاست ولى به دستور خداوند صورت مى گيرد و پاداش الهى در دنيا نيز مى تواند بروز و نمود داشته باشد آن چه به آخرت اختصاص دارد پاداش كامل و بى نقص است كه از هرگونه سختى و رنجى پيراسته است چنان كه قرآن كريم درباره مجاهدان راه حقّ مى فرمايد:
«خداوند پاداش دنيا و پاداش نيك آخرت را به آنان عطا كرد و خداوند نيكوكاران را دوست دارد». (آل عمران: 148)
ديدگاه دوم درباره افضليت امام مربوط به قاضى ابوبكر باقلانى از متكلّمان برجسته اشاعره است ،
وى بر اين باور است كه افضليت يكى از ويژگى هاى لازم براى امام است ، مگر آن كه نصب افضل به موانعى برخورد كند كه در آن صورت نصب مفضول به امامت جايز خواهد بود.
(تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل ، ص 471)
ايشان درباره مطلب نخست به رواياتى استدلال كرده است كه بر افضليت امام در نماز جماعت دلالت مى كند ، آن گاه به دليل اولويت و اين كه امامت امت در كليه امور دينى و دنيوى بر امامت در نماز جماعت برترى دارد ، بر لزوم افضليت امام استدلال كرده است.
برخى از روايات مورد استدلال ايشان عبارتند از:
«يؤمّ القوم أفضلهم ; برترين فرد يك قوم بر آنها امامت مى كند» ،
«امامان شما شفيعان شما نزد خداوند هستند ، پس بهترين خود را بر خويش مقدم داريد» ،
«كسى كه بر قومى پيشى جويد با اين كه مى داند برتر از وى در ميان آن قوم يافت مى شود ، به خدا ، پيامبر او و مسلمانان خيانت كرده است»
(تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل ، ص 474).
دليل ديگر باقلانى بر لزوم افضليت امام اين است كه صحابه در انتخاب امام ، افضليت را ملاك و مبناى خويش برگزيده بودند و اختلاف ميان آنان در مصداق افضل بود نه در معيار افضليّت.
(تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل ، ص 474ـ 475)
باقلانى سپس براى مطلب دوم چنين استدلال كرده است كه هدف از نصب امام مبارزه با دشمنان ، حمايت از كيان اسلام ، اجراى حدود و استيفاى حقوق است ، پس هرگاه با برگزيدن افضل به عنوان امام ، ترس آن باشد كه هرج و مرج ، رخ دهد ، از امام پيروى نشود ، احكام تعطيل گردد و دشمنان به كشور اسلامى طمع ورزند ، اين امر دليل خوبى براى مسلمانان خواهد بود كه از افضل به مفضول عدول كنند.
گواه اين مطلب آن است كه عمر خلافت پس از خويش را به شوراى شش نفره واگذار كرد با اين كه مى دانست برخى از آنان بر ديگران برترى دارند.
(تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل ، ص 471).
در بررسى نظريه باقلانى بايد گفت كه بخش اوّل نظريّه وى لزوم افضليت امام درست است اما استدلالى كه آورده است مدعاى وى را اثبات نمى كند ، زيرا افضليت در نماز جماعت شرط صحت نماز نيست بلكه شرط كمال و اولويت آن است. بنابراين ، استناد به اين روايت ها براى افضليت در امامت كلى جامعه تنها اولويت آن را اثبات مى كند نه لزوم افضليت را. اما استدلال به عمل صحابه براى كسانى كه امامت را امرى انتخابی دانسته و عمل صحابه را حجت شرعى مى دانندـ چنان كه اهل سنت بر اين عقيده اند مقبول خواهد بود به شرط اين كه ثابت شود صحابه در گزينش امام لزوم افضليت را معيار كار خود قرار داده اند.
درباره بخش دوم از ديدگاه وى بايد گفت بر مبناى عقيده شيعه چنان اشكالى پيش نخواهد آمد ، زيرا طبق ديدگاه شيعه امام از سوى خداوند برگزيده مى شود و بر همه مسلمانان واجب است كه او را بشناسند و از وى اطاعت كنند.
حال اگر مردم با امام منصوب از سوى خداوند بيعت نكردند در آن صورت طبق مبناى اهل سنت امامت مفضول مشروعيت خواهد داشت.
اما بر مبناى عقيده شيعه ، مشروعيتِ امامت مفضول در گرو آن است كه امام افضل آن را تأييد كند از آن جا كه امامت يك ضرورت اجتماعى اجتناب ناپذير است و نبود امام مفاسد بزرگترى از انتخاب امامت غير افضل به دنبال دارد ، امام منصوب از جانب خداوند براى دفع مفاسد ياد شده ، امامت مفضول را تأييد مى كند.
البته با تأييد امامت مفضول از جانب امام افضل ، قبح فاعلى امامت مفضول و آنان كه وى را به امامت برگزيده اند از بين نمى رود ولى اعمالى كه حاكميت انجام مى دهد و همكارى مردم با آن تا جايى كه ضوابط اسلامى رعايت مى شود مشروعيت خواهد داشت ، اين مشروعيت نه به جهت رأى و خواست افراد ، بلكه در حقيقت به دليل تأييد مشروط امام منصوب از سوى خداوند است.
آخرین نظرات